دخترایرونی
طنز : اصلا می دونید چند نوع عشق داریم ؟ 1.عشق سنتی 2.عشق مایه داری 3.عشق دانشگاهی 4.عشق جوادی 5.عشق بوتیکی 6.عشق اینترنتی خوب حالا بریم سراغ تجزیه وتحلیل اینا . . . عشق سنتی محل اشنایی: مراسم عقد کنان پس از جاری شدن صیغه ی عقد وسایل ارتباطی: پدر و مادر، خواهر و برادر، خاله و عمه و هر کس دیگری که بتواند سلامت ارتباط طرفین را تضمین کند .
عوامل بازدارنده: عدم تفاهم ایدئولوژیک دو خانواده باهم، سیاست های بین المللی، دخالت های خارجی، پرو پیمان نبودن حساب بانکی یکی از طرفین وسایل نقلیه: بنز 280مدل1973، پاترول 4در، بیوک
وصف حال: «انتخابی مطمئن با ضمانت» عشق مایه داری محل اشنایی: کافی شاپ، کافی نت، بستنی فروشی اکبر مشتی، کبابی اصغر جوجه، لبو فروش سر پل تجریش، مجمع عمومی خاله زنک های مقیم کشور وسایل ارتباطی: اس ام اس، درج اگهی بودار و اینا در مطبوعات عوامل تحکیم کننده: اپارتمان، اعطای صمیمانه ی حق طلاق و دیگر حقوق طبیعی به طرف، حمایت بیش از حد عوامل بازدارنده: داشتن عقل، نداشتن پول وسایل نقلیه: بنز الگانس، هواپیمای چارتز، کشتی تایتانیک وصف حال: درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر ماری چشیده ام که مپرس در جهان گشته ام و آخر کار عفریته ای برگزیده ام که مپرس عشق دانشگاهی محل اشنایی : کلاس، ازمایشگاه، خیابان های اطراف دانشگاه، دفتر ثبت نام اردو و اینا وسایل ارتباطی: جزوه، کتاب، و باز هم جزوه با درج یک سری اعداد و ارقام خاص عوامل تحکیم کننده: انجام تحقیقات مشترک، گرفتن پروژه های مشترک، انجام کارای احمقانه ی مشترک، تقلب های دو نفره، درس خواندن مشترک عوامل بازدارنده: وجود جو خفن در دانشگاه، دانشجو ی ممتاز بودن طرف و تمایل طرف به حضور در مقاطع بالاتر، دودره بودن طرف وسایل نقلیه: تاکسی های خطدار، مترو، ماشین قرضی وصف حال: یار دبستانی من با من و همراه منی جزوه ی تو دست منه عشق منو اه منی عشق جوادی محل اشنایی : صف نان، راه مدرسه، کوچه، بقالی محل وسایل ارتباطی: بالکن، پنجره های نابجا،اون طرف خیابان،نامه عوامل تحکیم کننده: نشان دادن عمق مرام و معرفت،رفتن به بدنسازی و پرورش اندام پوشیدن تیشرت های عجق وجق، خریدن شکلات برای خواهر کوچیکه عوامل بازدارنده: برادرهای بی شمار اما بی مرام و معرفت، پدر زحمت کش، داشتن علاقه به ادامه تحصیل، پسر خاله کچل و در عین حال زیگیل، پنجره های بسته وسایل نقلیه: خط 11، مینی بوس، موتور دنده ای ترجیحآ با بوق گاوی،نیسان گاوی پدری وصف حال: عشق فقط عشق لاتی هفت ماه زندونیمو بدون ملاقاتی خیال نکن ما لاتیم بابا ما فقط خاطر خاطیم عشق اینترنتی محل اشنایی : chat room وسایل ارتباطی: chat, off, pm, Email, cn عوامل تحکیم کننده: فرستادن ایکن های عاشقانه و بوس های مکرر، فرستادن صفحه love عوامل بازدارنده: نداشتن مودم، در دسترس نبودن cn، نبود کارت، قطع بودن تلفن وسایل نقلیه:تاکسی، ماشین دربست، ماشین بابا وصف حال: گلی گم کرده ام در باغ هستی خودت رو لوس نکن اون گل تو نیستی دفترخاطرات عزراییل شنبه : امروز رو مثلا گذاشته بودم واسه استراحت و رسیدگی به کارهای شخصی ام ولی مگه این مردم میذارن؟ ! یکشنبه : امروز واقعا اعصابم خورد بود چون به هیچکدام از کارهای اداریم نرسیدم 8753 تصادفی ،6893 اعدامی،9872 تزریقی، 44596 ایدزی، و یک نفر بالای 145 سال سن رو واسه خاطر یک آدم وقت نشناس از دست دادم.... برای خودکشی اونقدر قرص خواب خورده بود که هر کاری میکردم دیگه روحش بیدار نمیشد ! دوشنبه : رفتم بیمارستان ویزیت یکی از مریضا. دور تختش اونقدر شلوغ بود که نمیتونستم برم جلو. همه روپوش سفید پوشیده بودن و داشتند تند تند یادداشت برمیداشتن. هر جور بود راهو باز کردم و رفتم بالای سر مریض، اما دیدم دانشجوهای پرستاری قبل از من کشتنش. اگه دیر تر رسیده بودم ممکن بود حتی روحشم ناقص کنن ! از همکاری بدم نمیاد، ولی بشرط اینکه قبلا با من هماهنگ بشه وگرنه خوشم نمیاد کسی تو تخصصم دخالت کنه . سه شنبه : مادره بادوتا بچه اش میخواستن از خیابون رد شن. اول دست یکی از بچه ها رو گرفتم،اما دیدم اون یکی داره نیگام میکنه . دست اون یکی رو هم گرفتم،اما دیدم مادره داره یه جوری نگام میکنه.اومدم دست خودشم بگیرم،اما دیدم یه عوضی با ماشین همچی با سرعت داره میاد طرفمون که اگه خودمو کنار نکشم ممکنه به خودمم بزنه. با یک اشاره ماشینش منحرف شد و کوبید به درخت.به خودم که اومدم دیدم مادره و بچه هاش از خیابون رد شدن و برای تشکر دارن برام دست تکون میدن . منم براشون دست تکون دادم و برای اینکه دست خالی نرم همونی که کوبیده بود به درخت رو با خودم بردم.اونقدر خورده بود که روحشم یه جورایی نشئه بود و فکر کنم هنوزم که هنوزه نفهمیده مرده ! چهار شنبه : خیلی عجله داشتم،اما وایستادم تا دعواشونو ببینم. چون جای دیگه کار داشتم خواستم برم، ولی دیدم یکیشون داره فحش بد بد میده.اونقدر ازش بدم اومد که توی راه بهش گفتم:اگه زبونتو نیگه داشته بودی الان نه خودت چاقو خورده بودی و نه دست من زخمی میشد! الان چند ساعته که همه کارهامو ول کردمو دارم روحش رو پنچرگیری میکنم پنج شنبه : اونقدر از برج ایفل برام تعریف کرده بودند که هوس کردم این آخر هفته ای برم اونجا و یه دیدی بندازم. وقتی رسیدم بالای برج، دیدم یه آقایی با دوربینش رفته رو لبه وایستاده تا از منظره پایین عکس بگیره.راستش ترسیدم بیفته.با خودم گفتم اگه کمکش نکنم ممکنه همچی بخوره زمین که دیگه قابل شناسائی نباشه.با احتیاط رفتم جلو بگیرمش نیفته اما تو یه لحظه جفتمون چنان هل شدیم که روحش موند دست من و جونش پرت شد پائین! باور کنید اصلا تو برنامم نبود . جمعه: بابا ولم کنید جمعه که تعطیله .................................................. ..........
صفحه قبل 1 صفحه بعد
:قالبساز: :بهاربیست: |